مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
دیگر از سوز و نوایم خبری نیست که نیست دیگراز صدق و صفایم اثری نیست که نیست در مناجات سحر ادعیه بال و پــر ماست بهر رفتن به سما بال و پری نیست که نیست سابق از دیدۀ من اشـک روان جاری بود ولی امروز دگر چشم تری نیست که نیست همه درها به رویم بستـه شده جـز این در به جز این باب دگرهیچ دری نیست که نیست وقت آن است که دیگر تو به دادم بـرسی غیر تو در دو جهان دادگری نیست که نیست روزۀ من تهــی است و سپــر نفسم نیست بهراین نفس خرابم سپری نیست که نیست ظلمت محض شده قلب من از فعل حـرام ولی افسوس که نور قمری نیست که نیست به خــداونــد قسـم غـیــر حسیــن و آلـش درجهان اسم سزاوارتری نیست که نیست تـا کــه در دایــرۀ رحـمــت این آقــایــیــم با نگــاه کرم او خطــری نیست که نیست ولی افســوس که در کــرببلا می دیــدنــد بدنش روی زمین بود و سری نیست که نیست |